اعترافات سری 1
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید اسم من ساراست امیدوارم از وبم خوشتون بیاد این وبلاگ مال خودتونه پس بدون نظر نرید.لطفا"
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
دوست عزیز برای تبادل لینک  اول ما رو با عنوان قلبی برای تو و آدرس sara4you.LXB.ir لینک کن بعدش  مشخصات لینک خودتو را تو کادر زیر بنویس.اگه لینک ما تو وبلاگ یا سایتتون باشه لینکتان به طور خودکار در وبلاگ ما قرار میگیرد.ممنون از این که ما رو لینک میکنید.مرسیییییی 





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 438
بازدید کل : 14348
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 167
تعداد آنلاین : 1



فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز







✿ آیڪوטּ هاے جـوجـہ فـکـلے ✿

✿ آیڪوטּ هاے جـوجـہ فـکـلے ✿

✿ آیڪوטּ هاے جـوجـہ فـکـلے ✿

✿ آیڪوטּ هاے جـوجـہ فـکـلے ✿

✿ آیڪوטּ هاے جـوجـہ فـکـلے ✿

✿ آیڪوטּ هاے جـوجـہ فـکـلے ✿

✿ آیڪوטּ هاے جـوجـہ فـکـلے ✿

✿ آیڪوטּ هاے جـوجـہ فـکـلے ✿

كد ماوس


قلبی برای تو
به وب خودتون خوش اومدید.شعار ما:غلت کردی خوشت نیاد بدون نظر هم بری میکشمت.
چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, :: 13:46 ::  نويسنده : soniya       

       پاناسونيک پلوپز زده، اونم با سيستم عامل اندرويد
ولي خوبه ميتوني روش انگري بردز نصب کني،‌
بکشي بندزاي توش، ته چين مرغ درست کني

اعترافات افراد مختلف(واقعیت ندارند جهت خنده)


عتراف میکنم بچه که بودم همیشه دلم میخواس یه جوری داداش کوچیکمو سر به نیس کنم! رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه که میدونس چه فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن به خوردن یهو گریه‌ام گرفت! با چشای خیس تا ته غذامو خوردم که همه با هم بمیریم!!!!!!! 


اعتراف میکنم تا سنه 13-12 سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند حجاب بود با روسری می‌شستم جلوی تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم. زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره!!


اعتراف یكی از دوستان: مامان بزرگ خدا بیامرز ما تو 95 سالگی فوت کرد. صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه میکردن.. جمعیتم زیاد بود ... منو داداشمم تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم .... اشک فراوون بود و خلاصه جو گریه بود ... یهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید: مامان بزرگ زود رفتی ... یهو کل خونه رفت رو هوا ...حالا خندمون قطع نمیشد!!


یه شب مادرم مریض بود داشتم ازش پرستاری میکردم بعد گفت برو برام آب بیار رفتم آب آوردم دیدم خوابش برده اومدم تریپ بایزید بسطامی بردارم صبر کنم بیدار شه یه دفعه یه لحظه خوابم برد آبو ریختم رو مامانم !!!!!!!!


وقتی پدرم روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه و با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و بابا کل مطلب رو گم میکرد. کلاً پدرم 30ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکرد و حرص میخورد. اما هیچی بهم نمیگفت و من مانند خر کیف میکردم. تا اینکه یه روز پدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه رو کشید و با داد گفت: نکن بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبیدم تو عینکه بابام. عینک شکست. من 5 روز تو شوک بودم!!


سوار اتوبوس شدم، رفتم تو، قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد، نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری 3-2 بار با کیفش کوبیده تو پام تا بیدارم کنه چون میخواست پیاده بشه و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم، راننده هم بالا سرم بود. آقاهه گفت : ببخشید خانم 5 بار صداتون کردم نشنیدین، ترسیدیم. اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس خواب بودم وانمود کردم که کَر هستم و با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم، مرد بیچاره اینقدررررر ناراحت شده بود 10 دفعه با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد!!


اعتراف میکنم راهنمایی که بودم به شدت جو گیر بودم، همسایگیمون یه خانومه بود که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز میومد و جلو در خونش سر و صدا راه مینداخت، خیلی دلم واسه خانومه میسوخت. یه روز که طرف اومده بود عربده کشی، تصمیم گرفتم که برم و جلوش در بیام. رفتم تو کوچه و گفتم آهای چیکارش داری؟ یارو یه نگاه بهم انداخت و یه پوزخندی زد و به کارش ادمه داد، منم سه پیچش شدم، وقتی دید من بیخیالش نمیشم گفت اصلا تو چیکارشی؟ منم جوگیر، گفتم لعنتی زنمه!!



Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه

نظرات شما عزیزان:

نگین
ساعت19:16---15 بهمن 1391
به قول خودت میسی
پاسخ:خواهشششششششششششششششششششششششششششششش عجیجم


نگین d
ساعت13:23---13 بهمن 1391
سلام مرسی خیلی خندیدم ولی زوووووووووووووووووووووود سری دومشو بزار پاسخ: چشم عزیزم میذارم

نگار
ساعت19:48---12 بهمن 1391
سونیا جون اجی چرا دیگه سارا جون اپ نمیکنه؟
پاسخ: نمیدونم شاید وقت نداره


نگار
ساعت19:46---12 بهمن 1391
عجقم باحال بود مرسی راستی چرا چن وقت نبودی؟ جدیدنا کم پیدایی دیر به دیر اپ میکنی اجیا
پاسخ: مرسی که سر زدی اجی جونم آره چند وقتی کار داشتم نرسیدم آپ کنم ولی سعی میکنم زود به زود مطلب بذارم


یلدا
ساعت15:17---11 بهمن 1391
خیلییییییییییییییی باحال بود منتظر سری دومشمپاسخ:منتظر باش

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: